پشت سرش ایستاده بودم و اون مشغول خوندن ورقه‌ی امتحانش بود.

- چه ادکلنت بوی خوبی داره!

اما هیچ جوابی نشنیدم. کوچک‌ترین واکنشی نشون نداد.

من هم تقریباً این اتفاق رو فراموش کردم.

فرداش وقتی داشتیم حکم بازی می‌کردیم، یک دفعه، بدون هیچ مقدمه‌ای یه ادکلن رو از توی کیفش بیرون آورد و به خودش و کارت‌های روی میز زد.

قیافه‌ی من:

.

+ ادکلنش Bleu De Chanel بود. یادم می‌مونه. بوی محشری داشت.

++ پست‌هایی هم که درباره‌ش قراره بنویسم رو با همین تگ مشخص می‌کنم:)