164~ از اون پست طولانیا

پنجشنبه با آ.ن رفته بودم استخر
خواهر کوچیکترش (۱۰ ساله) رو هم آورده بود
بعد با خواهرش حرف زدم، وقتی آ.ن خودش داشت دوش میگرفت و ما منتظرش بودیم
یه حرفی که زد این بود که "آبجیم میگه تو با ما فرق داری"
توی ذهنم مونده.
یعنی فرق داشتنِ خوب یا فرق داشتنِ بد؟
مامان برگشته. برام هایلایتر خریده بود. دو تا بستهن و یکیشون پاستلیه با رنگهای صورتی، نارنجی، زرد، سبز، آبی، و بنفش
اون یکی به قول معروف vintage عه :> مشکی :| (که در اصل HIDE-lighter عه ایح ایح ایح.) خاکستری (که تن سبز داره و عاشقشم)، کرم (اینم عاشقشم و به خاکستریه میاد) و آبی. این آبی وینتیج با آبی پاستلیش فرق دارن. آبی پاستلیش تن سبز بیشتری داره و آبی وینتیجش بیشتر مثل آسمونه :>
کلی نقاشی باهاشون کردم. این عکس اول مطلبم رو هم با همین خاکستری و کرمه کشیدم D:
سرگرمی موردعلاقهم شده کشیدن این درختا. یه دونهش رو هم روی جلد دفترم کشیدم.
چهارشنبه این دختره ه.ح که حدس میزنم پنسکشواله بهم یه فتوکارت تهکوک داد که خواهرش گرفته بود. میدمش به سنپای، چون که رسماً تهکوکر اعظمه :> برای سنپای که عکس فرستادم خیلیییی ذوق کرد D: (همون عکس جدید تهکوکه که فنها رو جررر داد ایح ایح)
مامان میخواد دوباره من رو بفرسته مدرسه. آخه مامان تو نمیدونی چقدر اونجا حوصلهم سر میره و چقدر سخته که بخوام وارد یه جمع بشم. من کلی حرف برای گفتن داره که هیچ کس نمیخواد بشنوه. هیچ کس نمیخواد به قربونصدقه رفتن من برای چایکفسکی گوش بده، هیچ کس نمیخواد به اطلاعاتی که از صور فلکی مختلف دارم گوش بده، هیچ کس نیست که بهش توضیح بدم چجوری باید یه جسد رو قایم کنه (به مولا قسم من فقط یه نویسندهی ژانر جناییامممم 😂😭) هیچ کسی دوست نداره یاد بگیره چجوری باید با یه اِپیپِن (آمپول خودکاری اپینفرین) کار کنه، هیچ کسی نیست که هری پاتر رو درست و حسابی خونده باشه، هیچ کسی هم نیست که توی روال معمولی زندگیش به استاد شجریان گوش بده، هیچ کسی هم نیست که آرمی باشه یا خیلی جدی به آرکتیک مانکیز گوش بده، هیچ کس به خلاصهی کتابهایی که خوندم و میخوام تعریف کنم گوش نمیده، هیچ کس فکر نکنم علایق مشترک با من داشته باشه :) گاددددد
بعد اصلاً کلاسها هم واقعاً حوصلهسربرن.
هعی ولش کن، حداقل توی خونه نیستم و مجبور نیستم صبح هم تست بزنم. بهتر.
جدیداً عطشم برای خوندن کتاب خیلی زیاد شده. هر کتابی. چه زبان اصلی چه ترجمه. چه داستان چه علمی. فقط دلم میخواد بخونم. بخونم و بخونم و بخونم اونقدر که از این دنیا جدا شم.
دفتر نقد کتابهام هم تقریباً کامله. فکر کنم یکی دو تا کتاب باید اضافه بشه. البته بجز نقدها :"> کلی نقد باید بنویسم.
Stop making the eyes at me, I'll stop making the eyes at youuuuuu ;D
- I bet that you look good on the dancefloor - Arctic Monkeys
