هَی خِدااااا

خلاصه بگم

امروز قرار بور با سنپای برم بیرون که کنسل کرد :|

روز قبل کنکور اردیبهشت که بهم زنگ زده بود پیشنهاد داد بعد کنکور اردیبهشت یه بیرون بریم (به خصوص که برای تولدم که توی اسفند بود هم بیرون نرفته بودیم)

خلاصه که بعد از کنکور که کلا انگاری یادش رفت

دو روز بعدش یادش که انداختم گفت شهر پدرشه (یه شهریه نسبتاً نزدیک به شهر ما ولی دوره :| توی همون استان خودمونه)

و تازه بلافاصله هم بعدش رفته تهران خونه‌ی خواهرش اینا

یا برعکس نمی‌دونم یادم نیست

خلاصه که من صبر کردم دوباره آخر هفته‌ش پیام دادم بهش

گفتش همون شهره‌ست و تا یکشنبه (تعطیلات) هم اونجا قراره بمونن

خلاصه من دوباره تا آخر این هفته صبر کردم

و قرار شد امروز (شنبه) بریم بالاخره خیابون بچرخیم

من ظهر گوشی‌م رو چک کردم خبری که نبود ازش

و بعدش هم نت نداشتم (نت از مامان بابام می‌گیرم) و خلاصه ندیدم دیگه پیامی ازش.

خلاصه که حسابی تیپ زدم و اینا

و سر ساعت ۴:۳۰ که باهاش قرار داشتم دم در خونه‌شون بودم

تا بهش پیام دادم که "من دم درم" دیدم اومد بیرون و از دیدنم تعجب کرد

و بهم گفت که "من که بهت پیام دادم که نمیام" و اینا

خیلی شرمنده خودش رو نشون می‌داد و اینا

احتمالاً انتظار دیدنم رو نداشت

منم برگام ریخت

خلاصه که گفت دعواش شده صبح با مامان باباش و الان باید با مهمونشون که قراره بیاد دنبالش بره بیرون

درست حسابی نفهمیدم چی می‌گفت

خلاصه که گفت "من بهت پیام دادم" و اینا منم گفتم "نت نداشتم" اونم گفت که "منم دیدم هی سین نکردی" و اینا و گفت که گوشی‌ش رو ازش گرفته بودن و به خاطر همین نتونسته بهم زنگ بزنه

و گفتش که "میخواستم برگشتنی بهت کادوت رو بدم"

و کادوم رو همون لحظه داد، منم برگشتم خونه‌مون

خونه‌مون کادو رو باز کردم (یه جعبه‌ی کارتنی بود که روش با مداد نوشته بود HBD ♡ ) و فقط با یه ربان بنفش پاپیون زده و بسته شده بود

محتویاتش هم اصلاً سلیقه‌ی من نبود! تعجب کردم که این سنپای که صمیمی‌ترین دوستمه، یعنی اینقدر من و تریپم رو نمی‌شناسه؟! :|

توش هم دو تا شیشه‌ی تقریبا ۱۰ سانتی و با قطر تقریباً ۵ سانت بود که پر دو مدل پاستیل بودن (این کادو عالی بود، از شیشه‌هاش هم می‌تونم استفاده‌ی دوباره کنم D:)

یه شمع کوچیک بنفش قلبی شکل با کنکده‌کاری گل‌گلی

یه ماگ با طرح اسب تک‌شاخ :| با یه جمله‌ی انگیزشی دخترونه‌ی کشک (هرچند مدل دسته‌ی ماگه خیلی به مدلی که من لیوان رو توی دستم نگه می‌دارم می‌خوره xD)

و عجیب‌ترین کادو که یه بسته‌ی شیش‌تایی از گل‌سر‌های کوچولوی شکل گل به رنگ‌های مختلف بود :| خلاصه که این جوری از این شوکه شدم که کادوش رو چوری گرفته بود انگار اصلاً من رو نمی‌شناسه! حس کردم همین جوری ردی رد کنی برام کادو گرفته، یا حتی کادوهایی که بهش دادن رو جمع کرده و برام یه جعبه کرده :/

مامانم می‌گفت الان یه پیج‌هایی هستن که می‌پرسن چه بودجه‌ای داری، بعد با اون بودجه برات یه جعبه ردیف می‌کنن :/ چه بدونم والا

در حالی که من چقدررر برای کادوی تولد اون زحمت کشیدم و حساب‌شده عمل کردم!

کادوی تولدی که من دی براش گرفته بودم، شامل یه بگ خیلی خوشگل و ست بود، هر کدوم از کادو‌ها هم جداگونه کاغذ‌پیچی شده بودن رو روشون خودم یه متن خاص نوشته بودم

یه کادویی که برای گرفته بودم یه پلنر خیلی جیگول و شیک با طرح ماه بود (می‌دونستم چقدر ماه رو دوست داره و می‌دونستم که تایپش هم ixtj عه و برنامه‌ریزه) و تازه یه بسته‌ی کوچیک برچسب هم یکی دیگه از اون کادوهاش بود که طرح چیزای روسی و روسیه و... داشتن (چون می‌دونستم عاشق روسیه‌ست) و تازه سر همه‌ی اینها من براش با دست خودم سه تا گل رز کاغذی خیلی خوشگل درست کرده بودم

و تازه چون روز تولدش هم گفت نمی‌تونه باهام بیاد بیرون، )به خاطر درسا‌ش مجبور شده بود) رفتم دم در خونه‌شون و سورپرایزش کردم! و کادوش رو همون روز تولدش بهش دادم

و اونوقت کادوی من این بود؟!

به شدت حس می‌کنم من رو پیچونده. به شدت. حس می‌کنم به جای من با یکی دیگه رفته بیرون. بهونه‌ش انگار خیلی مسخره بود، ولی با خودم می‌گم "اگه واقعا راست میگفت چی؟"

از این به بعد یه تصمیم گرفتم. الان دیگه اون باید برای من تلاش کنه. من حسابی نازش رو کشیدم، و حسابی بهش محبت کردم.

به خصوص که این دو روزه هم حس می‌کردم خیلی سرد باهام داره حرف می‌زنه تا هماهنگ کنیم و بریم بیرون :/