دیشب توی اتاق آیوی و moon یلدا رو جشن گرفتیم

فال حافظ هم گرفتیم

وای من نیتم آیوی بود

و حافظ جواب داد چه جوابییییی

وای

همه این جوری بودن که "وای الارا تو کراش زدی؟!؟!؟! کراشت کیهههههه"

بعد من این جوری بودم که "نههههه بابا من روی هیچ کسی کراش نیستممم"

وای آیوی خودش هم بود اونجا

من اون لحظه اصلاً بهش نگاه هم نمی‌کردم از ترسم

وای ولی قطعاً که فهمیده نیتم اون بوده

حالا این به کنار

دو سه شب پیش که خوابگاه کنار شام انار می‌داد

من انارم رو که می‌خواستم بردارم به نیت آیوی برداشته بودم

یعنی دلم می‌خواست واسه‌ش دونه کنم D:

بعد جالبه انار همه یا افتضاح بود یا چنگی به دل نمی‌زد

من انارم که باز کردم چناااااان انار قشنگیییی بوددددد

انقدر سرخ بود انگار خون بود و مثل یاقوت

خودم هم دونه کردم و گذاشتیم سر سفره

و بعدش هم آخر شب که یه مقدار ازش مونده بود و من دادمش به آیوی

و آیوی این جوری بود که جدی اوکی من این مقداری که مونده رو بخورم؟

بعد من ماین جوری بودم که آره و اینا

بعد همون لحظه با گوشی‌م بهش پیام دادم و بهش گفتم اناره اصلاً از اولش به نیت تو بوده

وای چقدر خوشحال شدددد و بغلمممم کردددد :>>>>

هرچند که دیشب حسابی داشتم حسودی می‌کردم

چون وقتی بزن و برقص بود به شوخی انگار داشت با بقیه لاس می‌زد

داداش این شوخی‌هات رو چرا من نه؟ 😭😭😭😭😂😂😂😂😂

آره خلاصه :> اینم از اولین شب یلدایی که با خانواده نبودم :">