از وقتی برگشتم خونه متوجه شدم دارم مثل آدم خواب می‌بینم. وقتایی که دانشگاهم به ظرز عجیبی خواب نمی‌بینم. یا اونقدر قاراشمیشه که بلافاصله بعد از بیدار شدن همه‌ش یادم می‌ره.

دو شبه خواب آیوی رو دیدم.

فایده‌ای هم داره که تعریفشون کنم؟


با مامان بازم دعوام شد. شب تولد آیوی بود. داغون بودم. ولی به آیوی هیچی نگفتم. نباید هم گفت. بچه تولدش بود. نمی‌خواستم ناراحت بشه.


ویرانم ولی می‌رانم. :">

درگیر سالیدورکسم. خوشم میاد. اگه یه ذره اندازه‌ها رو بهتر روی عکس‌های تمرینا می‌زدن راحت‌تر هم بود. نرم‌افزار خوبیه. حس مهندسای واقعی بهم دست می‌ده.


کادوی آیوی ناتمومه هنوز، ولی فرصت دارم کاملش کنم. بعد از میانترم‌ها احتمالاً بریم بیرون و بهش کادوش رو بدم. می‌خواستم وسط عید ببینمش، ولی تهران نیست. امروز برمی‌گردن شهرشون. امروز بازم روش کار می‌کنم.